iMan-TT

خداحافظ


خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...



خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ همین حالا
 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:24 ] [ ایمان ] [ ]

باز... .

باز هم قلبی به پایم افتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد

باز هم از چشمه لب های من
تشنه ای سیراب شد ‚ سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهرویی در خواب شد ‚ در خواب شد

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه و مال وآبرو

او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را

او به من می گوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ، من ترا بیگانه ام

آه از این دل ، آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند. 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:21 ] [ ایمان ] [ ]

....

در جواني غصه خوردم هيچ کس يادم نکرد
 در قفس ماندم ولي صياد
آزادم نکرد

 
آتش عشقت چنان از زندگي سيرم بکرد
آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد.

تکيه بر دوست مکن محرم اسرار کسي نيست
ما تجربه کرديم کسي يار کسي نيست

آرزو دارم شبي عاشق شوي
.آرزو دارم بفهثمي درد را .تلخي برخوردهاي سرد را

.مي رسد روزي که بي من سر کني
.مي رسد روزي که مرگ عشق را باور کني ... 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:18 ] [ ایمان ] [ ]

فاصله

فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا


آخر این جدایی میرسه به نا کجا

رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه

قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه

یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر

نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر

خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم

اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم

آروزی دیدنت واسم شده یه رویا

داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا

آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا

بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا

سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی

میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی

از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم

چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم

رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی

قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:13 ] [ ایمان ] [ ]

شعر مریم حیدر زاده

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه

غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه

چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم

رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !

حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته

من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!

میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن

تنها دلیل زندگیم!

با یه غمی دوستت دارم...



 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:10 ] [ ایمان ] [ ]

زندگی ...

زندگی یعنی همین امروز همین حالا

یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا

زندگی یعنی نگاه تو

کوک کردن قلبم با صدای تو

دل دادن به آهنگ دل پاکت

سرور و عشق
در فضایی ساکت

زندگی یعنی همین دم

که از دلتنگم

می دانی

از این حسم عشق را می خوانی

زندگی یعنی داشتن قلب پرستو

در این وادی پست و ناهنجار تو


 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:24 ] [ ایمان ] [ ]

مینویسم

مینویسم بدون تو
بدون حضور تو
با دلی تنها
با هزار آه
با نگاهی بغض آلود به این فاصله
به این شب ها به این کاغذ های باطله
کاغذ هایی برای کشیدن لطافت نگات
برای بیان مخمل رنگ چشمات
بدون تو
این واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد
چه وسعتی...چه رنگ شبگیری دارد
بدون تو
سوگی دارد فضای اتاقم
و از با تو بودن خیال میبافم
اشک تمدید می شود در نگاهم
بدون تو آه بدون تو...
حسرت چه جولانی میدهد برای لحظه دیدار
جسمم چگونه میجوشد در این سوی دیوار
مثل یک بیمار
گذر کند این زمان طعنه تلخی است انگار
بدون تو قصه نیست
حال امشب و هر شب من است
بدون تو
لحظه های با تو بدون مثل نام قشنگ تو
پرستو وار از خاطره آرامشم کوچ میکند
بدون تو آه که زمان با من انگار گل یا پوچ میکند
بدون تو حال من اما...
پشت یک واژه آه
من تا همیشه تنها
ساده و کودکانه گریه میکنم

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:22 ] [ ایمان ] [ ]

من به تو

من به تو خیره شدم
من به تو مات دوختم
من که از نگاهت در میان تنهاییم سوختم
از طپش تنهایی سکوتم بر تو خیره شدم
آن زمان که تو را از بر خواندم
در ذهنت تیره شدم
به شکل خاکستری شعرهایم در نگاهت کیش شدم
در نفسهایت گم شدم
من که در هر ثانیه با تو ثبت شدم
کنون در بادم
مثل شعله ای در باد بی یادم
من تو را از بر می خوانم
و در شعرم تو را یاس می نامم
در نگاهت ردپایی از عشق درک کردم
در گرمای آغوشت لذت یکی شدن را لمس کردم
در حضور دردم حضورت را حس کردم
همین لحظه بود که حرف دلم را از تو سرشار کردم
در لبخند تو امید به زندگی طلوع کرد
همانند آفتابی در تاریکی و بغض سرد
چه کودکانه دستانت را فشردم
و چه زود باورم را به تو سپردم
چه پیمان قشنگی است وقتی دل ها اصل اند نه فکر منطق بشری
من گویا در رویاها هستم
اما بگذار که عمرم اینگونه شود سپری
افسوس زمان در گذر است
لحظه ای رسیده است
از نوع حقیقت تلخ بیداری
از نوع جدایی اجباری
از نوع حسرت ها
فرصتی ازفاصله ها
زمانی به شکل خاطره ها
به دیروز خیره می شوی
تکرارش می کنی
این تکرار ترس از فرداهاست
ترس از خاطره هاست
این فاصله قدرت شکستن عهد ما را ندارد
حال بگو به آسمان و ستارگان
بگو به فال گیر تا می تواند در فال ما جدایی بکارد
بگو تا می تواند بین ما فاصله ببارد
اما این دوری طاقت شکستن عهد ما را ندارد
دیروز را از بر کن
امروز را لمسم کن
که فردایی اگر ببینم در کنار توست
که فرداها همه در یاد و نگاه توست 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:21 ] [ ایمان ] [ ]

ای کاش

ای کاش که در نیمه ی این راه
فریاد نمی زدی که برگرد...
ای کاش که این قصه نمی شد

ای کاش شبانگاه که می شد
این پنجره تا صبح سحر باز نمی ماند
حسرت زده ای بر لب این پنجره ای کاش
با یاد دو چشمان تو آواز نمی خواند

ای کاش کلاغی که فرورفت در افاق
در باغچه کوچک تو باز نشیند
تا از طرف من ،سر فرصت دوسه باری
آشفتگی حال تو را خوب ببیند

ای کاش که این ابر که مهمان شده در شهر
تا شهر تو رقصنده و طناز بیاید
هر گاه که تو خیره شوی بر دل این ابر
باران وفاداری من بر تو ببارد

ای کاش دوباره برسد لحظه دیدار
ویرانه شود این همه آشفتگی و درد
ای کاش...
فریاد نمی زدی که برگرد.
 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:19 ] [ ایمان ] [ ]

دوباره

دوباره پشت پنجره...
هجوم بغض حنجره...

دوباره نامه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

برای تو نوشته ام...
و با غمی سرشته ام...

جواب نامه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

و اشک بیصدای من...
و عشق تو به پای من...

نگاه من ، نگاه تو...
تروخدا...برو ! برو !

و شاخه های زرد غم...
کنار من به پیچ و خم...

هوای بوسه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

ستاره های آرزو...
دوباره گرم گفتگو...

صدای من ، صدای تو...
تروخدا...برو ! برو !

دوباره بوی نسترن...
و ساعت حزین من...

و دست آشنای تو...
تروخدا...برو ! برو !

و پیچک شکسته ام...
و سایه های خسته ام...

سکوت من ، سکوت تو...
تروخدا...برو ! برو !

و آسمان ِ راز من...
و آخرین نیاز من ...

دوباره ردّ پای تو...
تروخدا...برو ! برو !

به اشک من نظر نکن...
نگاه ِ پشت سر نکن...

که مُردم از فراق تو...
تروخدا...برو ! برو !

دوباره نه ! به من نگو!
از این مسیر روبه رو ...

دیر نشده برای تو...
تروخدا...برو ! برو !

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:17 ] [ ایمان ] [ ]

هیچ کس با من

هیچ کس با من نگفت از پنجره
دست هایم را به مهمانی نبرد
یک ستاره بر نگاه من ندوخت
آسمانم رنگ ایوانش نشد


من گذشتم از تمام قیل و قال
از هیاهو ، از هجوم ایینه
این همه دیوار در اطراف من
این منم ، این آشنای ثانیه


این منم ، این آخرین تصویر عشق
که چنین گم می شوم در یاد تو
پنجره ها را به رویم باز کن
تا شود مهمان من فریاد تو


این منم ، این از نفس افتاده ای
که گذشتم از تو و از عشق تو
می روم تا سر کنم من بعد ازاین
با غم ویرانگر این هجر تو


می روم اما بدستم یک خزان
تا بتازم بر درخت جان خود
می روم اما بدان ای عشق من
جان دهم من بر سر پیمان خود



این منم ، این آخرین ابر بهار
تا بگریم بر مزار قلب خویش
باورم هرگز نمی شد نازنین
پا گذارم یک شبی بر قبر خویش


این مزار تنگ را از من بگیر
یا برایم شاخه ای گل هدیه کن
تا دوباره جان بگیرم در سکوت
یک شبی بر روی قبرم گریه کن 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:15 ] [ ایمان ] [ ]

3

از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم
سکوت می نوازد
و درخت شاهد باران عشقم
با ترانه باد می خواند
دستم گم کرده راهش را
بی جهت در جیبم می خزد

پاهایم سنگین اند
بار غمی به دوش دارم
با هر گامم
زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم
و اشک هایم را پشت سر می گذارم

در بدنم جریان دارد حضورش
اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست
با خودم می گویم
به کجا می روم
آن چه اینجا می جویم چیست؟
در فکر هستم
من و او اینجا و ناگهان
با هق هقم دیگر نواختنی نیست

هوا سرد است تنها میگریم
به یاد شبی که با او خندیدم
آه من در کنار او و حضورش
عاشقانه زیر باران رقصیدم
و عطر نابش را بوییدم
خندیدم...
از غم چشمهایش رنجیدم...
همه را پوستم گواه می دهد...

عاشقانه،بی ترس،بی لرز
زیر بوسه های آسمان
دست هایم را گرفت
محو گرمای وجودش بودم که
در دلم عشقی جاویدان را نوشت

جلوی این نیمکت
به درخت شاهد چشم می دوزم
تنهایم اما امروز...
تکرار میکنم بودنش را
و از نبودنش این جا تنها می سوزم

باد سردی می وزد
دست هایم گم می شوند در جیبم
تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم
چشم های خیسم را می بندم 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:12 ] [ ایمان ] [ ]

تنهای

باز هم غربت دل
یاد تصویر تو کرد
در شب غمزده ام
باز هم چشم ترم
خواب تعبیر تو کرد

من به تنهایی ماه
من به ظلمتکده این همه اسرار سکوت
من به یک پنجره می اندیشم

تا فراسوی نگاهم برخیز
لابه لای افق سرد و کبود
دسته ای از گل یاس
روی موهای شب تیره من
تو بیاویز که شاید همه خاطره ها
رنگ چشمان تو را یاد آرد

ای پرنده که چنین تنهایی
لای آن ابر بلند
پشت دروازه رنگین افق
لحظه ای مکث نکردی شاید
که ببینی شبحی مثل خدا

رد پای همه ثانیه ها
پشت یک پرده شفاف بلور

و دو دستی که هوا را پس زد
و صدایی که مرا در خود خواند

شاهد خاموشی شمع من اند
که به یاد تو دلم روشن کرد

در عزای همه پنجره ها
پرده ها تاریکند

و سکوت ...
و قیام ...

و به پرواز بلند همه چلچله ها
سر به دیوار تو من می کوبم

شمع خاموش من و این همه شب
باز با یاد تو من می خوانم
که نسیم هوست میوه تنهایی من

من و این شمع خموش
من و این پرده تاریک و سیاه
من و این پنجره بسته کور
من و این ثانیه ها
من و دستان تو در این همه تب
من و تنهایی مهتابی شب
من ودیوار فرو ریخته ساکت و سرد
برگ خشکیده نارنجی و زرد

من و پیوند حرارت با می
من و یک ناله نی
آه!...

این ها همه یاران من اند
پس چرا می نالم
؟


 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:8 ] [ ایمان ] [ ]

قسم

به نیمه های شب قسم!
که من بهانه جو شدم
به بند بند اسم تو
اسیر آرزو شدم !...
...
سرک کشیده خواهشی
به ناکجای خانه ام
پرنده های یاد تو
نشسته روی شانه ام!
...
نفس نفس ،سکوت من
به دست تو ترانه شد
تمام انتظار تو ...
به سوی من روانه شد!
...
به شاخه های سرو من
کبوتری نمی پرد ...
صدای خواهش تو را
نسیم شب نمی برد !
...
ستاره های بغض من
عروس ابر پاره شد
نگاه تو ،به دست من
اشاره ای دوباره شد!
...
به سوی نردبان تو
مسیر من نمی رسد ...
به التهاب واژه ها
هجوم گریه می رسد!
...
بخوان به نام زندگی
سروده های بی ریا
و دعوتت نمی کنم...
خودت بسادگی بیا!
...
که من خزان خانه را
پر از جوانه می کنم
برای خنده رو شدن...
تو را «بهانه» می کنم


 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:6 ] [ ایمان ] [ ]

Eh

عشق تو تویه وجودم، عشق تو گرمیه شبهام
مثله یک راز نگفته، شعله میکشه رو لبهام
عشق تو خون تو رگهام، حسه این چشمای گریون
تنه تو گرمیه آفتاب،تویه چله تابستون
لمسه تو زیباییه،یک شبه رویایه
حسه به تو رسیدن،معکوسه تنهاییه
دلگیرم از فاصله،بخند و آرومم کن
منو به جرم قلبم ،به رویا محکومم کن
نقشه تو زیباییه ،یک شبه آفتابیه
تو رو نفس کشیدن،انکار بی تابیه
مثله خورشید در برم،تنم رو شعله ور کن
رویایه هر شبم رو،با یک بوسه معتبر کن
تنه تو ادامه جاده خورشیده
چشم تو نور رو تنه لحظه هام پاشیده
تا تو با منی نگاهم خیسه یک رویاست

با تو موندنی شدن چقدر زیباست


 

 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:3 ] [ ایمان ] [ ]

چو باران بهار

می نویسم از تو ای زیبای من
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبز تر از سبزه زار
می نویسم بی قرارم بی قرار

پشت دیوار بهار
می نویسم مانده ام در انتظار
ای که چشمت خواب را از من گرفت
می نویسم خسته ام از انتظار
می نویسم می نویسم یادگار

من نمی دانم چه داده ای به من؟
که چنین دل را سپردم دست تو
یا چه بود در آن نگاه آتشین
یا چه کرد بامن دو چشم مست تو

من نمی دانم نمی دانم چرا؟
این چنین آشفته ام
آشفته ام
با خیالت روز و شب در آتشم
شعر هایی نیمه شب ها گفته ام

من نمی دانم ولی اینک بهار
با دو صد گل می رسد
باغ تا گل می دهد
گل به بلبل می رسد

باز می اید بهار
باز می اید بهار
من نمی دانم چرا؟
کس نمی آرد مرا پیغام یار
ای ستمگر روزگار
بی قرارم بی قرار
باز می بارم

چو باران بهار


 

 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:0 ] [ ایمان ] [ ]

1

عشقه منو پس نزنی،به قلب من دس نزنی

جایی که داره تو دلت به پای هوس نزنی

یاد منو گم نکنی،اسیر مردم نکنی

مجنونت رو تو رو خدا سر در گم نکنی

منو نزاری بی خبر،بیام بگن رفتی سفر

خدا نیاره بشنوم از عشقه من کردی حذر

از تو دلت کنده نشم،عاشق بازنده نشم

آبرو دارم پیش دل،یه وقتی شرمنده نشم

دستای گرمتو می خوام،دور نشی تو از نگام

کنار تو آرومه دلم هر جا بری باهات میام

نکنه اشکامو نبینی،تویه دله کسی دیگه بشینی

ستاره های نگاهتو از رو تنم نچینی

چشمات رو ازم نگیری،با دوری از دلم بیرون نمیری

فقط واسه ی دل خوشیم بگو که بی من میمیری

 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:52 ] [ ایمان ] [ ]

من و یاد تو

مــــن و یــــــــاد تـــــو
بـه سـاز عشـق مـی چـرخـم بـه بـاغ سبـز چشمـانـتبسـاط گـــل بـه لـب دا…رم بیفشـــــانـم بـه دامـــــــانـت؟

تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم

سـراپــا چشــم دیــــــدارم کــه شــب تــابــد ز مـژگـانـت

خیــال عــاصیـــم امشــب ، امیــد دسـت گـرم تـــوسـت

چـه خـوش بخشیـده رویــایــی بـه مـن لبخنـد پنهــانـت

بـه هــــــم زد یـک نـگــاه تـــــو شـکــوه شهـــــرک دل را

چــه کــاری کـرده ای بـا دل بـگــو جــانــم بــه قــربـانـت؟

چـه بـنــوازی چـه نـنــوازی غــرورم سهــم قـلـــــب تـــــو

تــن و دل را بـپـیـچــم در حـــریــر عشـــــــق ســـــوزانـت 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:14 ] [ ایمان ] [ ]

7

چشاتو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن نداره
صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توی آسمونی که کرکسا پرواز می‌کنن
دیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن نداره
دستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه
… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن نداره
بذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشه
قلبای آهنی که ، دیگه تپیدن نداره
خیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شده
وقتی که آخر ِ جاده‌ها رسیدن نداره
نقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزیزم
چشاتو وا نکن ، اینجا هیچ چی دیدن نداره 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:11 ] [ ایمان ] [ ]

دوست دارم

دوست دارم
سر به روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده دل می گشایم گریه بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
…خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن
من تو را والا تر از من برتر از من دوست دارم
عشق صدها چهره دارد عشق تو آینه دار عشق
عشق را در چهره آینه دیدن دوست دارم
در خموشی چشم ما را غصه ها و گفتگو ها ست
من تو را در جذب محراب دیدم دوست دارم
در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم
بغض سر گردان ابرم قله آرامشم من
عشق افسانه است

 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:7 ] [ ایمان ] [ ]

عشق

عشق یعنی یک سلام و یک درود

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق
یعنی بیستون کندن بدست

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق
یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی با پرستو پرزدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی مستی و دیوانگى

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی سوز نی آه شبان

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحطه های ناب ناب

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی با جهان بیگانگ 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:1 ] [ ایمان ] [ ]

واقعا دوستت دارم


گرچه شاید گاهی

چنین به نظر نرسد


گاه شاید به نظررسد

که عاشق تو نیستم

گاه شاید به نظر رسد

که حتی دوستت هم ندارم

ولی درست در همین زمان هااست

که باید بیش از همیشه

مرا درک کنی

چون در همین زمان هاست

که بیش از همیشه عاشق تو هستم

ولی احساساتم جریحه دار شده است

با این که نمی خواهم

می بینم که نسبت به تو

سرد و بی تفاوتم

درست در همین زمان هاست که می بینم

بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود

اغلب کرده تو ؛که احساسات مرا جریحه دار کرده است

بسیار کوچک است

ولی آن گاه که کسی را دوست داری

آن سان که من تو را دوست داری

هرکاهی ؛کوهی می شود

و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد

که دوستم نداری

خواهش می کنم با من صبور باش

می خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و می کوشم که این چنین حساس نباشم

ولی با این همه

فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی

که همیشه

از همه راههای ممکن

عاشق تو هستم 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:59 ] [ ایمان ] [ ]

میبخشمت

می بخشمت بخاطر ترانه های صادقم


بخاطر سخاوت قلب همیشه عاشقم


می بخشمت بخاطرتویی که خیلی بدشدی


پیش توگریه کردمُ رفتی نموندی کم شدی


می بخشمت اگه نشد یه روزی مال من باشی


ولی بازم ازت میخوا م گاهی بیاد من باشی


می بخشمت اگه که من خوب میدونم دلت میخواست


چشمای تو رازی بودن ولی غرور تو نخواست


می بخشمت بخاطر چشمایی که منتظرن


خاطره هایی که نشد ازتوخیال من برن


می بخشمت بخاطر فاصله های دم به دم


بیادشعری که نشد یه خطِ شم برات بگم


رفتیُ کاری ازدل خسته ی من برنمی یاد


بایدباهاش کنار بیام خدا برام بد نمی خواد


بااین که با نبودنت غصه گذاشتی رو دلم


امابدون هرجا باشی دوست دارم خیلی زیاد

 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:54 ] [ ایمان ] [ ]

یکی بود یکی نبود..

هرکی بود غریبه بود...

از دلم خبر نداشت..

که تورو از دلم ربود..

هرکی بود هرچی که داشت..

قد من عاشق نبود..

واسه چشمای سیات..

بخدا لایق نبود..

گول نگاشو خوردم و..

دلم رو بستم به چشاش..

دیوونه بودم مثله شمع..

یه عمری آب شدم به پاش..

بعد یه عمر آزگار..

عشق منو گذاشت کنار..

رفت پی یه عشق دیگه..

اونم سپرد به روزگار..ا

ز اولش هیچکی نبود..

هیچکی به دادم نرسید..

قصه من به سر رسید..

دلم به عشقش نرسید 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:53 ] [ ایمان ] [ ]

وقتی من پیشت میشینم

عاشقترین مرد روی زمینم

اینو میدونی که من

بی تو میمیرم

آخه تمومه دنیامو تو اون

چشمای ناز تو میبینم

ولی باد اومدو هرچی که بود برد

اون روزای خوبمون چه زود مرد

حالا من بی تو تنهای تنهااااااام

ببین که چه خالیه دستاااام

تو ببیییییین

نیستی ببینی چقدر بیتو خرابه حالم

بدون تو انگاری داره خراب میشه سرم

تمومه عالم

نیستی ببینی چقدر بیتو خرابه حالم

بدون تو من واسه گریه کردن

100 بهوونه دااارم 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:51 ] [ ایمان ] [ ]

نیستم

دگرم نیستم :


يك شبي مجنون نمازش را شكست



بي وضو در كوچه ي ليلا نشست



عشق آن شب مست مستش كرده بود



فارغ از جام الستش كرده بود



گفت: يارب از چه خوارم كرده اي؟



خسته ام زين عشق دل خونم نكن



من كه مجنونم، تو مجنونم نكن



مرد اين بازيچه ديگر نيستم



اين تو و ليلاي تو ...... من نيستم 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:49 ] [ ایمان ] [ ]

3 Sher

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم


عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم


با عقل آب عشق به یک جو نمی رود


بیچاره من که ساخته از آب و آتشم







________________________________________________________________


لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی


تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم


ساز صبا بناله شبی گفت شهریار


این کار تست من همه جور تو می کشم







________________________________________________________________


شب همه بی تو کار من شکوه بماه کردن است


روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است


متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان


حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:45 ] [ ایمان ] [ ]

اگر غمی هست بگذار باران باشد
و این باران را
بگذار تا غم تلخی باشد از سر غمخواری...
و این جنگل های سر سبز
در این جای
در ارزوی آن باشند
که مگر من ناگزیر به برخواستن شوم
تا در درون من بیدار شوند.

من اما جاودانه بخواهم خفت
زیرا اکنون که من این چنین
در تپه های کبودی که بر فراز سرم خفته اند
بسان درختی
ریشه ها باز گسترده ام ،
دیگر مرگ
در کجاست؟
اگر چه من از دیر باز مرده ام
این زمینی که چنین تنگ در آغوشم میفشرد
صدای دم زدنم را
همچنان بخواهد شنید....

 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:51 ] [ ایمان ] [ ]


فریاد کن مرا، من درد مشترکم..
.
تمام حرف بر سر حرفی است که
از گفتن آ ن عاجزیم...

واژه ها سکوت میکنند
چشمهای ما نگاه)

وقت عاشقی
واژه ها غریبه اند
چشم های ما همیشه اشنا


 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:50 ] [ ایمان ] [ ]

MohaJer

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است



بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است



بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست



او در این معبر پرحادثه عابر بوده است



صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست



در رثایم بنویسد که شاعر بوده است.



بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای



مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است



مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست



بنویسید در این مرحله کافر بوده است



غزل هجرت من را همه جا بنویسید


 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:49 ] [ ایمان ] [ ]

Dusti

دوستی عشق و صفا و مستیست
دوستی رسم خوشی در هستیست
دوستی غرق در انواع خوشیست
دوستی هدیه ای از عشق خودیست
دوستی رمز صعود از پستیست
دوستی سادگی و یکرنگیست
دوستی منظری زیبا و بدیعست
دوستی دوای درد عاشقیست
دوستی آیینه ای پیش رخیست
دوستی یک روحی و دو جسمیست
دوستی زاده ی مهر مادریست
دوستی ضربه به قاب بیکسیست
دوستی مرهم هر عزلت کشیست
دوستی مرحم هر محنت کشیست
دوستی درّی گران و قیمتیست
دوستی در یک کلام خوشبختیست 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:42 ] [ ایمان ] [ ]

زمستان "،زمستان است

نگاه سردتو بر من زمستان است

صدای سرد تو بر من زمستان است

بهار چشم تو بر من زمستان است

به گرمی دل نمیبندم

دلم لبریز از سردیست

در آغوشت پناهم نیست

چرا دنیا چرا دنیا

دلم از درد میسوزد

کسی با من موافق نیست

به درد خود گرفتارم

لبانم خشک از سردیست

صدایم مرده

دل خشکیده

دنیایم زمستان است

چرا دنیا چرا دنیا؟ ... 

زمستونه زمستونه فصل تگرگ و بارونه

هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان وقتی میشه زمستان

کلاغ های سیاه رنگ بخاری های روشن

وقتی بارون میباره دلم میخواد دوباره

برم به کودکستان میان آن گلستان

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:42 ] [ ایمان ] [ ]

شعر زمستان بی نهایت

شعر زمستان بی نهایت

زمستان سرد بر تن نیمه جانم

جولان می دهد

شب با سیاهی خود

درد سوزناکش را افزون میکند

زمستان یادآور روزهای سخت

زمستان سرآغاز عشقیست

که ...

مرا برد با خود به دنیای دگر

آه . . .

هر دم از درد فزونش

لال میشوم ...

لال میشوم و بی صدا

در میان همهمه گفته هایم

این زمستان سرد و بی روح

در سوزناکش رابه جای

خواهد گذاشت بر تن نیمه جانم . . . ... 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:38 ] [ ایمان ] [ ]

....................شعر زمستان.....................

شعر زمستان

رو زمستان فصل باران آمده است

موسم و باد بهاران آمده است

برف هایت روب کن از این سرا

که آن نگار مُلک یاران آمده است

پیرزن اینک عصایت را بگیر

رو که آن زیبای دوران آمده است

بقچه ات را پر کن از سرمای دی

رو که شور گلعزاران آمده است

چند در بالین تو در خواب بود

آن درختی که ز بوران آمده است

یاد آن روزی که از راه آمدی

گوئیا دنیای کوران آمده است

مشق کردی مرگ بودن را ز نو

گو که دنیا سوگواران آمده است

رو زمستان که آن بهار آمد ز ره

که آن بهشت کامکاران آمده است

 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:30 ] [ ایمان ] [ ]

Dusti

دوستی مثل گل است
باید ان را بود کرد
باید را فهمید
باید ان را پایید

دوستی مثل بهار
میرود کوی به کوی
دوستی مثل نسیم
میرود شهر به شهر

دوستی عین غم است
در نگاه مهتاب
یا که یک نغمه ی شاد
از پرستو در باد

دوستی حادثه نیست
دوستی
جاذبه نیست
دوستی واژه ی این دکلمه نیست
دوستی دست شماست
دوستی برق دو چشمان شماست
دوستی خنده ی پنهان شماست
دوستی (حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد)

دوستی مهر شماست
که مرا شاعر کرد
دوستم باش و بدان
دوست میدارمتان

 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:26 ] [ ایمان ] [ ]

یه دریای خُشکیده و بی صَدَفه
دریای اون دوستی های بی هَدَفه

یه سبزه زار، بدون ِ کاه و عَلَفه
با دوستی های بی هدف چه هَمکفه

دوستی ِ ما سرد مِث ِ برفه
چاکرتم، نوکرتم حَرفه

بین ِ رفیق های قدیم فرق بود
دل ِ اون ها از تربت ِ شرق بود

اما حالا حکایَت ِ دوستی خاله خِرسه س
برای اون ساده دِل ها حکایتِ یه قصه س

رفاقتی که نبض ِ اون مثل تایرِ پَنچَر
بادِش شده خالی با ضَربِ خَنجَر

سبزه ی پاتوق های ما هَرزه
دوستی ما همش لَب ِ مَرزه

 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:24 ] [ ایمان ] [ ]

7

تا كه ديدم روي ماه تو، دلم بي تاب شد

خواب از چشمم پريد و چشم من بي خواب شد

تا كه گفتي چشم تو نقاشي از دست خداست

چشم من نقشي عوض كرد و شبيه آب شد

تا كه ديدم اشك هايت قطره قطره مي چكد

خود نمي دانم چه شد الماس هم كمياب شد

تا كه گفتي هر شبم با فكر تو سر مي شود

چشم من بيدار ماند و خيره بر مهتاب شد

سالها فكرم تو بودي و خيالم عاشقي

تا كه رفتي حاصل اين سالها يك خواب شد 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:22 ] [ ایمان ] [ ]

بی تو من موندم و رویا
خسته از تموم دنیا
یه دل تنگ شکسته
دو تا چشم خیس خسته
روزا تب دار شبا بیدار
یه تن خسته بیمار
مثه یه مرده سر دار
از خودم از همه بیزار
له له لحظه دیدار
بینمون دیوارو دیوار 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ 19:20 ] [ ایمان ] [ ]

5

از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی

قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی

منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی

رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی

خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت

توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی

رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم

به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی

رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار

حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی 

من حسودی میکنم

به تموم چشمایی که یه روزی تو رو میببینن

از تو باغچه نگاهت گلای نرگس میچینن

به همون تکه زمینی که قدمهاتو میذاری

به تموم دستهایی که دستتو یه روز میگیرن

به گلای نرگسی که عطر و بوی تو رو دارن

به بال فرشته هایی که زیر پاهات میذارن

به همون لحظه نابی که بالاخره میآیی

نازنینم نازنینم تو کدوم جمعه میآیی

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:24 ] [ ایمان ] [ ]

4

اگه آسمون زمین شه

اگه دریا یه کویر شه

اگه دنیا زیرو رو شه

اگه چشمات بی غرور شه

اگه خورشید بی غروب شه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه کوه بیاد رو دوشم

اگه جام زهر بنوشم

اگه ماه دیگه نباشه

روزا آسمون سیاه شه

اگه جنگل بشه صحرا

اگه امروز نشه فردا

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه خوابتو نبینم

دیگه گل برات نچینم

اگه حتی یه جوونه

توی گلدونا نمونه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باز مثه همیشه

بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه

بگی که منو نمیخوای

دیگه پیش من نمیای

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باشم و نباشم

هر جای دنیا که باشم

حتی از چشمات جداشم

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه شعرامو نخونی

اگه باز پیشم نمونی

راز عشقم رو ندونی

بازم عاشقت میمونم

عشق و تو نگات میخونم
 

یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم

حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟

چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟

چجوری من دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟

جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟

دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!

وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟

من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟

ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم

خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم

هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم

شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!

کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم

کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم

نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم

دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم

تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم

مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟

میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم

تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:20 ] [ ایمان ] [ ]

ببین خدایی با دلم چه کردی

این کارا رو با دل دیگه کردی؟

مثه دل من دلی رو سوزوندی؟

لباس غم به هیچ دلی پوشو ندی؟

هیچکی مثه من نازت و خریده؟

هیچکی با رویای تو پر کشیده؟

میشه بگی چند تا دل و شکستی؟

میشه بگی تو چند تا دل نشستی؟

دین و مرام و اعتقادت اینه؟

دوست دارم عاشقتم همینه؟

دروغ بود هر چی که به من میگفتی؟

همین بود اون وفایی که میگفتی؟

شاید خدا نکرده عاشق شدی؟

عاشق یک دلبر دیگه شدی؟

برو ولی اینو یادت بمونه

تو قول دای بی وفای دیوونه
 


دلم که مهمون نمیخواست کی گفت که مهمونم بشی؟

کی گفت بیای تو قلبم و مهمون ن…ه بشی؟

کی گفت منو صدا کنی با اون چشات نگاه کنی

قلبم و از جا بکنی بعدش اونو رها کنی

کی گفت یواشکی بیای تو قلب من پا بذاری

کی گفت بری و تا ابد رد پاتو جابذاری

کی گفت منو شکار کنی شکارت و رها کنی

صیدت و تنها بذاری صید دیگه شکار کنی

کوه غرور بودم کی گفت بیای و مجنونم کنی

کی گفت که تو حصار غم اسیر و زندونم کنی

کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی

کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی

کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟

کی گفت پریشونم کنی٬ کی گفت بری؟کی گفت بری؟

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:17 ] [ ایمان ] [ ]

کاشکی

کاشکی الان تو خواب بودم تو رویا

یعنی میشه بیدار بشم خدایا؟

بیدارشم و ببینم اینا خوابه

یا مثلا حباب روی آبه

اما نه این تقدیر شوم منه

مثل یه جغد شوم رو بوم منه

انگار باید بسوزم وبسازم ا

ی خدا جون مرامت و بنازم

نمیدونم تا کی ادامه داره

تا کی میخواد بلا واسم بباره

تا کی باید هی الکی بخندم

چشام و رو بدیها من ببندم

همه بگن چه دختر شادیه

خوش به حالش از زندگیش راضییه

کا شکی دلم غصه پنهون نداشت

جغد رو بوم خونمون جون نداشت 

ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم

ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم

ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو

ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو

تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم

وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم

عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم

ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم

ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم

ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم

ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده

راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:14 ] [ ایمان ] [ ]

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم

خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم

دیگه کسی نیست که بهش هر چی دلت میخواد بگی

هی التماست بکنه بگه نگو ، بازم بگی

چقد بهت گفتم نگو صبرم یه روز تموم میشه

حالا اومد اون روزی که می ترسیدم همون بشه

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم

این جمله رو اینقد میگم تا که فرموشت کنم

 کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم

پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم

یه دل که توش غم نباشه

غصه و ماتم نباشه

یه دل که عین سنگ باشه

زشتی ها توش قشنگ باشه

دلی که توش راز نباشه

یه دلبر ناز نباشه

به غصه و غم هیچ دری

توی دلم باز نباشه

دلی که با نگاه اون پاره نشه

این همه نازک نباشه

یه دل که توش خون نباشه

غصه ی پنهون نباشه

دلی که مثل قصه ی

لیلی و مجنون نباشه

کاشکی میشد کاشکی میشد

اما میدونم نمیشه

همین دلم توی تنم

میمونه واسه همیشه

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:10 ] [ ایمان ] [ ]

نازنین

نازنین وقتی که نیستی میدونی چه حسی دارم

میدونی از غم دوریت چه حس غریبی دارم؟

مثه حس یه قناری که توی قفس می میره

مثه اون نهال کاجی که تو گلدون جون می گیره

مثه اون ماهی کوچولو که توی تنگش اسیره

مثه اون پرنده ای که زیر بارون پر میگیره

مثه حس بچه ای که مامانش جلوش می میره

باباشم زودی میره یه زن دیگه میگیره

مثه حس بابایی که پسرش دوچرخه میخواد

باباهه قول بده اما..نتونه واسش بگیره

مثه وقتی که بخوای داد بزنی اما نتونی

مثه حس غنچه ای که باغبون اونو می چینه

مثه وقتی که دلت واسه یکی خیلی می سوزه

بغض و گریه لباتو به هم می دوزه

مثه وقتی آسمون ابری باشه اما نباره

مثه وقتی بگی اما … بت بگن اما نداره

 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:8 ] [ ایمان ] [ ]

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و داداشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

ماه و دعوت نمیکنم آخه خودت ماه منی

بذار خیال کنم یه شب تا خود صبح مال منی

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

خاطره و یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن تولدت مبارک

 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:6 ] [ ایمان ] [ ]

دوستش می دارم

دوستش می دارم


می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم


نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجم


یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم


نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه


می خواهم بروم با آنکه دوستش میدارم. 

 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:4 ] [ ایمان ] [ ]

نام من عشق است

نام من عشق است


شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم


که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم





مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد


و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم





شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم


همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم





اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست


که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم





به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است


فراموشم کنید ای دوستان! من مایه ی ننگم





“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”



همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم  

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:2 ] [ ایمان ] [ ]

پایز

و سر انجام پاییز مه آلود در را باز می کند

خاطرات پاییز همه از آینده است

برگ های درخشانی که با رویای پرنده شدن


به دهان ابد ریختند.

پرندگان بی برگ گیاهی که پاره قلبهایشان

را به درختان بی ثمر آویختند

خزان بی گذشته بر پله ی برفی

دفتر خاطراتش را می بندد
و دو برگ سوخته بر پلک سفیدش بال می زند 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:1 ] [ ایمان ] [ ]

عشق اول

عشق اول

عشق اول تو کجایی که هنوز یادتو دارم

عشق من توبودی اما دل به دست غم ها دادم

نگفتم حرفامو ای وای قلبه من بدجور شکسته

توی این قلبه شکستم غصه و ماتم نشسته

تو رفتی زندگیه من لبریزه غصه و غم شد

نمی دونم که چجوری بساط عاشقی جمع شد

تو لباس عروس تنت بود دست اون تو دستت اما

من بودم گوشه ی مجلس اما خوب یکه او تنها

من دیدم اشک وتوچشمات * دست اون رو توی دستات

من دیدم ناراضی بودی * خوب توام منو میخواستی

این زمونه بی وفاست * مارو باهم نمیخواست

نا امید بودمو بعدش رو رگم تیغ و کشیدم

توی لحظه های آخر عکستو داشتم میدیدم

چشام باز شد توکجایی؟من دیگه تورو ندیدم

روی تخت بیمارستان درد دوری می کشیدم

دیگه دیدار دوباره فکر کنم برام محاله

خوب بگید عشقم کجا رفت یا الان تویه چه حاله؟ 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 10:53 ] [ ایمان ] [ ]

شبه دلگیر

شبه دلگیر

...

دلم گرفته امشب

ندیدمت کجایی؟

باور نمی کنم من

انقد تو بی وفایی

--

چند سالیه با رویات

شب رو سحر میکنم

چند روزیه که خیلی

از دست تو دلخورم

---

یادش بخیر اوایل

روزای آشنایی

میگفتی عشقم تویی

نبینی بی وفایی

---

اما دیگه این روزا

جات خالیه تو خونه

آره دلم این روزا

داره هزارتا بونه

---

از اون روزای مستی

دارم هزار نشونه

من دیگه رفتم بی تو

دل میگیره بهونه 

 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 10:44 ] [ ایمان ] [ ]